معنی کهنگی و پارگی

حل جدول

کهنگی و پارگی

اندراس


کهنگی

دیرینگی، فرسودگی


پارگی

خرق

لغت نامه دهخدا

کهنگی

کهنگی. [ک ُ ن َ / ن ِ] (حامص) فرسودگی و پارگی. (ناظم الاطباء). رَثاثَت. بِلاء. بِلی ̍. عتاقت. حالت و چگونگی کهنه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): وَبَد؛ کهنگی جامه. (منتهی الارب). || پیری و سالخوردگی. || قدمت. ضد نوی و تازگی. (ناظم الاطباء).


پارگی

پارگی. [رَ / رِ] (حامص) چگونگی چیزی پاره. انخراق. کهنگی و دریدگی. (غیاث اللغات). || قحبگی. (برهان). || (اِ) حوض کوچک که آب غسلخانه و مطبخ در آن جمع شود. (غیاث اللغات). و ظاهراً مصحف یا مخفف پارگین است.

فرهنگ فارسی هوشیار

کهنگی

فرسودگی، پارگی


پارگی

‎ دریدگی کهنگی انخراق. ‎، جزئیت جز ء بودن، قحبگی. (اسم) گودالی که در آن آبهای ناپاک گرد آید از آب حمام مطبخ سرای غسلخانه و جز آن گنداب مرداب منجلاب، خندق گونه ای که برگرد شهر برای گرد آمدن آبهای آلوده می ساختند، مزبله.

فرهنگ معین

پارگی

دریدگی، کهنگی، جزئیت، قحبگی. [خوانش: (رِ) (حامص.)]

مترادف و متضاد زبان فارسی

کهنگی

دیرینگی، فرسودگی، قدمت،
(متضاد) نوی


پارگی

انخراق، انقطاع، دریدگی، گسیختگی

فارسی به عربی

کهنگی

زوال


پارگی

تمزیق، دمعه

فرهنگ عمید

پارگی

دریدگی، پاره بودن،

فارسی به ایتالیایی

پارگی

strappo

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

کهنگی و پارگی

344

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری