معنی کهنگی و پارگی
حل جدول
لغت نامه دهخدا
کهنگی. [ک ُ ن َ / ن ِ] (حامص) فرسودگی و پارگی. (ناظم الاطباء). رَثاثَت. بِلاء. بِلی ̍. عتاقت. حالت و چگونگی کهنه. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا): وَبَد؛ کهنگی جامه. (منتهی الارب). || پیری و سالخوردگی. || قدمت. ضد نوی و تازگی. (ناظم الاطباء).
پارگی
پارگی. [رَ / رِ] (حامص) چگونگی چیزی پاره. انخراق. کهنگی و دریدگی. (غیاث اللغات). || قحبگی. (برهان). || (اِ) حوض کوچک که آب غسلخانه و مطبخ در آن جمع شود. (غیاث اللغات). و ظاهراً مصحف یا مخفف پارگین است.
فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ معین
دریدگی، کهنگی، جزئیت، قحبگی. [خوانش: (رِ) (حامص.)]
مترادف و متضاد زبان فارسی
فرهنگ عمید
دریدگی، پاره بودن،
فارسی به ایتالیایی
strappo
واژه پیشنهادی
چاک
معادل ابجد
344